.
١
حرفی نداشت
سیاه شد
تا خطی سفید بر او بگذرد
دهاناش اما
هنوز بسته است.
.
٢
شیرینترم که،
از کنار تو نمیگذرندم
مزاح میکنم!
هنوز کنار این اتاق کز کرده است
.
٣
خوش آمدی ای چشم بیصدا
کمی نگاه که میکرد
از پشت آینه
هزار چشم بهراه شد
.
٤
آهسته گوش شما را
نمیشنود
از سمت چندگانه که خواندند باد.
حکایت برادرند شغال و...
.
۵
تا باغچه از زرد کنده شد
مشتی گلاب که میریزد
فواره پله زد بلند
تا صبح.
.
۶
حضور تو پیداست
گهواره نیست
.............تاریخ
تکرار میشود
.............اما
.........................................٢٩ اکتبر ٢٠٠٨
....................................................... روزویل کالیفرنیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر